خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دستگاه
[اسم]
آلَة
قابل شمارش
مونث
[جمع: آلَات]
1
دستگاه
1.أَنَا بِحَاجَة إِلَى آلَةِ الطِّبَاعَة.
من به یک دستگاه چاپ نیاز دارم.
2.هَلْ يُوجَدُ جِهَازٌ خَاصٌ لِلسَّفَرِ فِي الزَّمَنِ؟!
آیا دستگاه خاصی برای سفر در زمان وجود دارد؟!
کلمات نزدیک
نوم
نشيط
مزدحم
مثالي
لام
آلة طباعة
اخترع
أحسن عملا
أداة
بضاعة
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان