خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تمام شدن
[فعل]
اِنْتَهَى
فعل گذرا
1
تمام شدن
به پایان رسیدن
1.اِنْتَهَى الفِلْمُ.
فیلم تمام شد.
2.يَبْدَأُ بِنَقْرِ بَقَايَا الطَّعَامِ مِنْ فَمِهِ، وَ بَعْدَ أَنْ يَنْتَهِي مِنْ عَمَلِهِ، يَخْرُجُ بِسَلَامَةٍ.
شروع به نوکزدن باقیماندههای غذا از دهانش میکند، و بعد از اینکه کارش تمام شد، به سلامت بیرون میآید.
کلمات نزدیک
أحدث
ذيل
دود
حية
تفكر
زقزاق
منتصف
نسيج
نقر
قفزة
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان