خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جدا کردن
[فعل]
تَفَكَّكَ
فعل گذرا
1
جدا کردن
تفکیک کردن
1.اللَّهُمَّ فَلَكَ الْحَمْدُ حِينَ لَمْ تُفَكِّكْ [لَمْ تَفْكُكْ يَدِي عِنْدَ اسْتِمْسَاكِي] يَدِي عِنْدَ التَّمَاسُكِ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى.
خداوندا، پس ستایش تو را که هنگام چنگ زدن من به دستاویز استوار، دستم را از آن جدا نکردی.
کلمات نزدیک
حصول
صحب
لهجة
بطالة
أفسد
شكوى
طول
فعلا
ناحية
نظام
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان