خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پدربزرگ
2 . تلاش کردن
[اسم]
جَدّ
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَجْدَاد]
1
پدربزرگ
1.أَنَا أُحِبُّ جَدِّي کَثِیرا.
من پدربزرگم را خیلی دوست دارم.
2.جَدِّي رَجُل حَنُون جِدّاً.
پدربزرگم مرد بسیار مهربانی است.
3.هَلْ رَأَيْتَ جَدِّي؟
پدربزرگم را دیدی؟
[فعل]
جَدَّ
فعل ناگذر
1
تلاش کردن
کوشیدن
1.مَنْ طَلَبَ شَيْئاً وَ جَدَّ وَجَدَ.
هرکس چیزی را بخواهد و تلاش کند، مییابد. [جوینده یابنده است.]
کلمات نزدیک
والدان
أجاب
تعلم
فهم
أكره
جدة
مشى
نهض
جاء
جسم
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان