خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مار
[اسم]
حَيَّة
قابل شمارش
مونث
[جمع: حَيَّات]
1
مار
1.تَضَعُ هَذِهِ الحَيَّةُ ذَنَبَهَا فِي الرَّمْلِ، ثُمَّ تَقِفُ كَالْعَصَا.
این مار دمش را در شن قرار میدهد، سپس مانند عصا میایستد.
2.هُوَ يَخَافُ مِنَ الحَيَّة.
او از مار میترسد.
کلمات نزدیک
تفكر
صاد
درى
انطلاق
شهد
دود
ذيل
أحدث
انتهى
زقزاق
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان