خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دندان
[اسم]
سِن
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَسْنان]
1
دندان
1.صَدِيقَتِي تَحْتَاجُ إِلَى مُعَالَجَةِ الأَسْنَان.
دوستم به ترمیم دندان نیاز دارد.
2.لَدَيَّ وَجَع فِي الأَسْنَان.
من دنداندرد دارم.
3.لَدَيْه سِن مَكْسُور.
او یک دندان شکسته دارد.
کلمات نزدیک
فم
أذن
عين
أنف
كولومبيا
شفة
شعر
لحية
جبين
حاجب
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان