1 . برخورد کردن
[فعل]

صَدَمَ

فعل گذرا

1 برخورد کردن

  • 1.أَ لَسْتَ أَنْتَ الرَّجُل الَّذِي صَدَمَ تِلْكَ المَرْأَة بِسَيَّارَتِك؟!
    آیا شما همان مردی نیستید که با ماشین خود به آن خانم برخورد کرد؟!
  • 2.أَنَا آسِف لِأَنَّهُ صَدَمَ أولَئِكَ النَّاس بِالدَرَّاجَة نَارِيَّة.
    من متأسفم، که او با موتور سیکلت به آن افراد برخورد کرده‌است.
  • 3.اِقْتَرَبَتْ مِنْهُ الحَافِلَة وَ صَدَمَتْهُ.
    اتوبوس به او نزدیک شد و به او برخورد کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان