خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نزدیک شدن
2 . نزدیکی
[فعل]
قَرُبَ
فعل ناگذر
1
نزدیک شدن
قَرُبَ مِنْ شَيء
نزدیک شدن به چیزی
1. أَنَا قَرُبْتُ مِنَ القَرِيَة.
1. من به روستا نزدیک شدم.
2. هَلْ رَأَيْتَ القِطَّة تَقْتَرِبُ مِنَ الشَّارِع؟
2. آیا گربه را در حال نزدیک شدن به خیابان دیدید؟
[اسم]
قُرْب
قابل شمارش
مذکر
1
نزدیکی
نزدیک
مترادف و متضاد
بُعْد
1.عِنْدَمَا كَانَ جَالِساً بِالْقُرْبِ مِنْ صَدِيقِهِ، هُوَ صَرَخَ: " اِبْتَعِدْ عَنِّي".
وقتی نزدیک دوستش نشسته بود، فریاد زد: "از من دور شو".
کلمات نزدیک
فلاح
عن
رجع
دخل
خرج
ملك
واجب
فعل
يا
والد
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان