1 . لیسیدن
[فعل]

لَعِقَ

فعل گذرا

1 لیسیدن

  • 1.إِنَّ لِسَانَ القِطِّ سِلَاحٌ طِبِّيٌّ دَائِمٌ، لِأَنَّهُ مَمْلُوءٌ بِغُدَدٍ تُفْرِزُ سَائِلاً مُطَهِّراً، فَيَلْعَقُ القِطُّ جُرْحَهُ عِدَّةَ مَرَّاتٍ حَتَّى يَلْتَئِمَ.
    زبان گربه یک سلاح پزشکی همیشگی است، زیرا پر از غددی است که مایعی پاک‌کننده ترشح می‌کند؛ پس گربه چند بار زخمش را می‌لیسد تا بهبود یابد.
  • 2.لَعِقَ كَلْبُ صَدِيقِي وَجْهِي.
    سگ دوستم صورتم را لیسید.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان