خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مريض
[صفت]
مَرِيض
قابل مقایسه
1
مريض
بیمار
1.إِنُّهُ مَرِيض وَ الأَطِبَّاء لَا يَعْرِفُون كَيْفَ يُعَالِجُونَه!
او بیمار است و پزشکان نمیدانند که چگونه او را درمان کنند!
2.لَقَد كَانَ مَرِيضاً طُول الشِّتَاء.
او کل زمستان را مریض بود.
کلمات نزدیک
غاضب
قوي
حزين
سعيد
ضعيف
جوعان
عطشان
وحيد
متعب
آمن
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان