خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شلوغ
[اسم]
مُزْدَحِم
قابل شمارش
مذکر
[جمع: مُزْدَحِمُون]
[مونث: مُزْدَحِمَة]
1
شلوغ
1.كَانَ الصَّفُّ مُزْدَحِماً.
کلاس شلوغ بود.
2.لَا أَعْتَقِدُ أَنَّ الجَامِعَة مُزْدَحِمَة اليَومَ.
گمان نمیکنم امروز دانشگاه شلوغ باشد.
کلمات نزدیک
مثالي
لام
كثرة
صوم
زجاجة عطر
نشيط
نوم
آلة
آلة طباعة
اخترع
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان