خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خود
[اسم]
نَفْس
قابل شمارش
مذکر
[جمع: نُفُوس، أَنْفُس]
1
خود
1.أَنَا فَعَلْتُهُ بِنَفْسِي.
من خودم آن را انجام دادم.
2.المُدِيرُ نَفْسُهُ أَشْرَفَ عَلَى الإِمْتِحَان.
خود مدیر نظارت بر این امتحان داشت.
3.هِيَ كَانَتْ تَتَكَلَّم فِي نَفْسِهِ.
او با خودش صحبت میکرد.
کلمات نزدیک
لذا
كذب
قول
قصد
قادم
نفع
دمع
عصفور
ظلم
بكل سرور
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان