خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خواب
[اسم]
نَوم
غیرقابل شمارش
مذکر
1
خواب
1.أَعْتَقِدُ أَنَّنِي رَأَيْتُهُ فِي النَّومِ اللَّيْلَة المَاضِيَة.
گمان میکنم دیشب او را در خواب دیدم.
2.النَّومُ أَخو المَوتِ.
خواب، برادر مرگ است.
3.فَاطِمَةُ نَامَتْ نَوماً عَمِيقاً فِي الصَّفِّ.
فاطمه در کلاس به خواب عمیق رفت.
کلمات نزدیک
نشيط
مزدحم
مثالي
لام
كثرة
آلة
آلة طباعة
اخترع
أحسن عملا
أداة
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان