خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . كامل كردن
[فعل]
وَفَّى
فعل گذرا
1
كامل كردن
کامل دادن، کامل به جا آوردن
1.قُمْ لِلْمُعَلِّمِ وَفِّهِ التَّبْجِيلَا.
برای معلم برخیز و احترامش را کاملاً به جا آور.
2.هَذَا مُهِمٌّ جِدّاً بِالنِّسْبَة لَنَا، وَفَّيْنَاهُ حَقَّهُ.
این برای ما بسیار مهم است، حق او را کامل دادیم.
کلمات نزدیک
قام
عصى
ضر
سلوك
حصة
وافق
كاد
مشاغب
أحل
اشتعال
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان