1 . زیر پا گذاشتن 2 . طغیان ردن 3 . ملحق شدن
[فعل]

übertreten

/ˌyːbɜtɾˈeːtən/
فعل بی قاعده ضعیف فعل گذرا
[گذشته: übertrat] [گذشته: übertrat] [گذشته کامل: übertreten] [فعل کمکی: haben ]

1 زیر پا گذاشتن نقض کردن، تخطی کردن

مترادف و متضاد verstoßen befolgen
  • 1.Er hat die Anordnung übertreten.
    1. او دستور را زیر پا گذاشت.
  • 2.Sie haben das Gesetz übertreten.
    2. آن‌ها قانون را نقض کردند.

2 طغیان ردن

3 ملحق شدن روی آوردن، گرویدن

zu etwas (Dat.) übertreten
به چیزی ملحق شدن [روی آوردن، گرویدن]
  • 1. Er ist zum Islam übergetreten.
    1. او به اسلام روی آورده‌است.
  • 2. Er trat von der SPD zur Linken über.
    2. او از حزب SPD به حزب چپی‌ها ملحق شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان