خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بخش
[اسم]
der Bruchteil
/ˈbʁʊxˌtaɪ̯l/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Bruchteile]
[ملکی: Bruchteil(e)s]
1
بخش
جزء
1.Der Junge hat nur einen Bruchteil der ganzen Geschichte erzählt.
1. پسر بچه تنها بخشی از تمام داستان را تعریف کرد.
2.Nur ein Bruchteil der Angestellten ist mit dem Gehalt zufrieden.
2. تنها یک بخش از کارمندان از دستمزد راضی هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
bruch
browser
brotzeit
brot
broschüre
bruder
brummen
brummer
brummig
brunnen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان