خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شغل موقت
[اسم]
der Gelegenheitsjob
/ɡəlˈeːɡənhˌaɪtsjoːp/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Gelegenheitsjobs]
[ملکی: Gelegenheitsjobs]
1
شغل موقت
کار موقت
مترادف و متضاد
Gelegenheitsarbeit
1.Mit Gelegenheitsjob versucht er, etwas Geld zu sparen.
1. او با کار موقت سعی کرد پول بیشتری پسانداز کند.
2.Nach der Schule schlug sie sich mit Gelegenheitsjob durch.
2. او بعد از مدرسه با کار موقت امرار معاش میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
beliebtheitsskala
bundesfreiwilligendienst
bildungswerk
das herz ausschütten
handlungsarm
gegenüberliegend
brückenjahr
leistungsdruck
styling
entdeckt werden
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان