خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اجازهنامه
[اسم]
die Genehmigung
/ɡəˈneːmiɡʊŋ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Genehmigungen]
[ملکی: Genehmigung]
1
اجازهنامه
جواز، مجوز
مترادف و متضاد
Lizenz
1.Auch für den Bau der Garage brauchst du eine Baugenehmigung.
1. حتی برای ساخت پارکینگ تو به یک اجازهنامه نیاز داری.
2.Er bekam keine Genehmigung, das militärische Gebiet zu betreten.
2. او هیچ مجوزی برای ورود به منطقه نظامی دریافت نکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
genehmigen
genehm
gendarmerie
gendarm
genaustens
geneigt
general
generalisieren
generalisierung
generation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان