خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باور داشتن
[فعل]
glauben
/ˈɡlaʊ̯bən/
فعل گذرا
[گذشته: glaubte]
[گذشته: glaubte]
[گذشته کامل: geglaubt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
باور داشتن
اعتقاد داشتن
مترادف و متضاد
abkaufen
abnehmen
für bare Münze nehmen
für richtig/wahr halten
jemandem glauben
کسی را باور داشتن
Sie glaubte ihm kein Wort.
او حرف او را باور نداشت.
an etwas (Akk.) glauben
به چیزی باور داشتن [اعتقاد داشتن]
1. Er glaubt an die Wiedergeburt nach dem Tod.
1. او به تولد دوباره پس از مرگ اعتقاد دارد.
2. Er glaubt an eine bessere Zukunft.
2. او به یک آینده بهتر باور دارد.
etwas (Akk.) glauben
چیزی را باور داشتن
Ich glaube, dass er kommen wird.
من بر این باورم که او خواهد آمد [من فکر میکنم او خواهد آمد].
تصاویر
کلمات نزدیک
glaube
glatze
glatteis
glatt
glasfasernetz
glaubhaft
glaubwürdig
glaubwürdigkeit
gleich
gleichberechtigt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان