خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بنیاد
[اسم]
das Institut
/ɪnstiˈtuːt/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Institute]
[ملکی: Institut(e)s]
1
بنیاد
موسسه، انستیتو
1.Ich besuche einen Sprachkurs in einem kleinen Sprachinstitut.
1. من در یک دوره زبان در موسسه کوچک زبان شرکت میکنم.
2.wissenschaftliches Institut
2. بنیاد علمی
تصاویر
کلمات نزدیک
instinktiv
instinkt
instanz
instandsetzung
instandhaltung
institution
institutionalisieren
institutsleiter
instruktion
instrument
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان