خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گلوله
2 . کره
[اسم]
die Kugel
/ˈkuːɡl̩/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Kugeln]
[ملکی: Kugel]
1
گلوله
تیر
1.Der Soldat wurde von einer Kugel getroffen.
1. گلولهای به سرباز اصابت کرد.
2.Die Kugel traf ihn mitten ins Herz.
2. گلوله به مرکز قلب او برخورد کرد.
2
کره
1.Der Käse hat die Form einer Kugel.
1. پنیر شکل یک کره را دارد. [پنیر کروی شکل است.]
تصاویر
کلمات نزدیک
kuckucksuhr
kuckuck
kuchenteig
kuchen
kubaner
kugellager
kugeln
kugelschreiber
kuh
kuhle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان