خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چراغ
[اسم]
die Lampe
/ˈlampə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Lampen]
[ملکی: Lampe]
1
چراغ
لامپ
1.Auf meinem Schreibtisch fehlt noch eine Lampe.
1. روی میز تحریر من هنوز یک چراغ کم است [میز تحریر من هنوز چراغ ندارد].
2.Es brennt noch Licht im Wohnzimmer. Mach bitte die Lampe aus!
2. در اتاق نشیمن هنوز چراغ روشن است. لطفاً لامپ را خاموش کن!
3.Ich habe mir eine neue Lampe gekauft.
3. من برای خودم یک چراغ جدید گرفتم.
4.Mach doch bitte die Lampe an. Es ist so dunkel hier.
4. لطفاً چراغ را روشن کن. اینجا خیلی تاریک است.
تصاویر
کلمات نزدیک
lammfleisch
lamm
laminat
lametta
lamentieren
lampion
land
landen
landesgrenze
landeshauptstadt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان