خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کشاورزی
[اسم]
die Landwirtschaft
/ˈlantvɪʁtʃaft/
غیرقابل شمارش
مونث
[ملکی: Landwirtschaft]
1
کشاورزی
زراعت
1.Auf dem Land arbeiten die meisten Leute in der Landwirtschaft.
1. در خارج شهر بیشتر مردم در کشاورزی کار میکنند.
2.Früher hat er in der Landwirtschaft gearbeitet. Jetzt hat er eine Stelle in der Industrie.
2. او قبلا در کشاورزی کار میکرد. حالا او یک موقعیت شغلی در صنعت دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
landwirt
landungsbrücke
landung
landtagswahl
landtag
landwirtschaftlich
landbau
lang
langatmig
lange
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان