خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خرابی
2 . مشکل
[اسم]
die Panne
/ˈpanə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Pannen]
[ملکی: Panne]
1
خرابی
از کار افتادگی، مشکل فنی
Panne haben
خراب شدن
1. Kurz vor München hatten wir eine Panne mit dem Auto.
1. کمی مانده به مونیخ ماشین ما خراب شد.
2. Mein Auto hat eine Panne.
2. ماشین من خراب شدهاست.
2
مشکل
اتفاق بد
1.Bei dem Empfang gab es mehrere Pannen.
1. در مهمانی مشکلات زیادی وجود داشت.
2.Die Reise war schlecht organisiert, es gab mehrere Pannen.
2. سفر بد ترتیب داده شده بود، مشکلات زیادی وجود داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
panik
paniermehl
panieren
panflöte
panamakanal
pannendienst
panorama
panter
pantoffel
pantomime
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان