خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نمودار
[اسم]
das Schaubild
/ʃaʊ̯bɪlt/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Schaubilder]
[ملکی: Schaubild(e)s]
1
نمودار
دیاگرام
1.Das Schaubild zeigt die Umsatzentwicklung der letzten fünf Jahre.
1. نمودار رشد گردش مالی در پنج سال اخیر را نشان میدهد.
2.ein Schaubild des menschlichen Körpers
2. یک دیاگرام از بدن انسان
تصاویر
کلمات نزدیک
schausteller
schauspielhaus
schauspieler
schauspiel
schaurig
schauspielhaus
schaffen
scheck
scheckkarte
scheckkartenformat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان