خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سخت
2 . بدقلق
[صفت]
schwierig
/ˈʃviːʁɪç/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: schwieriger]
[حالت عالی: schwierigsten]
1
سخت
مشکل، پیچیده
مترادف و متضاد
anstrengend
beschwerlich
hart
mühsam
schwer
einfach
leicht
unkompliziert
1.Die meisten Prüfungsfragen waren nicht schwierig.
1. بیشتر سوالات امتحان سخت نبودند.
2.Die Prüfung war sehr schwierig.
2. امتحان خیلی سخت بود.
2
بدقلق
مترادف و متضاد
spinös
1.ein schwieriger Mensch
1. یک آدم بدقلق
تصاویر
کلمات نزدیک
schwielig
schwiele
schwiegervater
schwiegertochter
schwiegersohn
schwierigkeit
schwierigkeitsgrad
schwimmbad
schwimmen
schwimmer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان