1 . ملاقات کردن
[عبارت]

sich blicken lassen

/zɪç ˈblɪkn̩ ˈlasn̩/

1 ملاقات کردن دیدن

مترادف و متضاد besuchen
  • 1.Er hat sich recht lange nicht bei uns blicken lassen.
    1. او واقعاً مدت‌هاست که ما را ملاقات نکرده ‌است.
  • 2.Sie lässt sich überhaupt nicht mehr bei uns blicken.
    2. او دیگر اصلاً به دیدن ما نمی‌آید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان