1 . متوقف شدن
[فعل]

stoppen

/ˈʃtɔpən/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: stoppte] [گذشته: stoppte] [گذشته کامل: gestoppt] [فعل کمکی: haben ]

1 متوقف شدن متوقف کردن

  • 1.Das Auto stoppte plötzlich.
    1. ماشین ناگهان متوقف شد.
  • 2.Das Auto wurde von der Polizei gestoppt.
    2. ماشین توسط پلیس متوقف شد.
  • 3.Die Polizei hat mich gestoppt, weil ich bei Rot über die Ampel gefahren bin.
    3. پلیس من را متوقف کرد، چون من از چراغ راهنمایی قرمز رد شدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان