خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شکستن
[فعل]
zerbrechen
/ʦɛɐ̯ˈbʀɛçn̩/
فعل بی قاعده
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: zerbrach]
[گذشته: zerbrach]
[گذشته کامل: zerbrochen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
شکستن
خرد شدن
1.Die Vase fiel vom Regal und zerbrach.
1. گلدان از روی قفسه افتاد و شکست.
2.Ich habe aus Versehen eine Tasse zerbrochen.
2. من اشتباهی یک فنجان را شکستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
zerbersten
zerbeißen
zepter
zeppelin
zentrum
zerbrechlich
zerbrechlichkeit
zerbrochen
zerbröckeln
zerdrücken
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان