خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . له کردن
[فعل]
zerdrücken
/t͡sɛɐ̯ˈdʁʏkn̩/
فعل گذرا
[گذشته: zerdrückte]
[گذشته: zerdrückte]
[گذشته کامل: zerdrückt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
له کردن
مترادف و متضاد
stampfen
zerkleinern
1.Ich zerdrückte eine Banane für mein Baby.
1. من یک موز برای کودکم له کردم.
2.Zerdrücken Sie die Zigarette im Aschenbecher.
2. سیگار را در زیرسیگاری له کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
zerbröckeln
zerbrochen
zerbrechlichkeit
zerbrechlich
zerbrechen
zeremonie
zeremoniell
zerfallen
zerfetzen
zerfleischen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان