1 . خرد کردن
[فعل]

zerhacken

/t͡sɛɐ̯ˈhakn̩/
فعل گذرا
[گذشته: zerhackte] [گذشته: zerhackte] [گذشته کامل: zerhackt] [فعل کمکی: haben ]

1 خرد کردن ریز کردن

مترادف و متضاد zerkleinern zerteilen
  • 1.Meine Aufgabe war es, Holzstücken zu zerhacken.
    1. کار من این بود که تکه‌های چوب را خرد کنم.
  • 2.Sie brauchte fünf Minuten, um den Knoblauch zu zerhacken.
    2. او برای خردکردن سیر پنج دقیقه نیاز داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان