خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لرزیدن
[فعل]
zittern
/ˈʦɪtɐn/
فعل ناگذر
[گذشته: zitterte]
[گذشته: zitterte]
[گذشته کامل: gezittert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
لرزیدن
مترادف و متضاد
beben
zucken
1.Der Junge zittert vor Kälte.
1. پسر از سرما میلرزد.
2.Was ist denn los? Du zitterst ja am ganzen Körper.
2. چه اتفاقی افتادهاست؟ تمام بدنت که دارد میلرزد.
تصاویر
کلمات نزدیک
zitrusfrucht
zitronensaft
zitroneneis
zitrone
zitronat
zittrig
zitze
zivil
zivilbevölkerung
zivildienst
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان