خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اجبار
[اسم]
der Zwang
/ʦvaŋ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Zwänge]
[ملکی: Zwang(e)s]
1
اجبار
الزام
1.Ein Versprechen, das unter Zwang gegeben wurde, hat keinen Wert.
1. قولی که تحت فشار داده شدهاست هیچ ارزشی ندارد.
2.Es bestand kein Zwang, Mitglied zu sein.
2. هیچ الزامی برای عضویت وجود ندارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
zuwinken
zutun
zuständigkeit
zustrom
zustehen
zwanghaft
zwanglos
zwanglosigkeit
zwangslage
zwangsläufig
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان