1 . بدون 2 . بدون این‌که
[حرف اضافه]

ohne

/ˈoːnə/
[همراه: accusative]

1 بدون

  • 1.Bitte eine Pizza ohne Zwiebeln.
    1. یک پیتزا بدون پیاز لطفاً.
  • 2.Ohne Auto ist es schwer, zur Arbeit zu kommen.
    2. بدون ماشین سرکار آمدن سخت است.
  • 3.Ohne Geld kann er nichts kaufen.
    3. او بدون پول نمی‌تواند هیچ چیز بخرد.
[حرف ربط]

ohne

/ˈoːnə/

2 بدون این‌که

ohne dass,
بدون این‌که
  • In diesem Haus kann man nichts machen, ohne dass die Nachbarn darüber reden.
    در این خانه آدم نمی‌تواند هیچ کاری انجام دهد، بدون این‌که همسایه‌ها در موردش صحبت کنند.
ohne zu + Infinitiv
بدون این‌که
  • Mein Sohn ist einfach mit dem Auto weggefahren, ohne mich zu fragen.
    پسر من با ماشین بیرون رفته‌است، بدون اینکه از من بپرسد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان