خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دو بار
[قید]
zweimal
/ˈʦvaɪ̯maːl/
غیرقابل مقایسه
1
دو بار
دو دفعه
1.Ich habe jetzt zweimal versucht, ihn zu erreichen.
1. من حالا دو دفعه تلاش کردم که او را گیر بیاورم.
2.Ich habe zweimal geklingelt, aber es war niemand zuhause.
2. من دو بار زنگ زدم اما هیچکس در خانه نبود.
تصاویر
کلمات نزدیک
zweihundert
zweig
zweifeln
zweifellos
zweifelhaft
zweisprachig
zweitausend
zweite
zweitens
zweitjob
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان