1 . شبکه 2 . کانال (آب) 3 . به مسیر بخصوصی هدایت کردن
[اسم]

channel

/ˈtʃæn.əl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شبکه

معادل ها در دیکشنری فارسی: کانال
  • 1.She switched to another channel to watch football.
    1. او شبکه را عوض کرد تا فوتبال تماشا کند.
a television channel
یک شبکه تلویزیونی
  • NTV is Russia’s leading television channel.
    ان‌تی‌وی شبکه تلویزیونی اصلی روسیه است.
a news/movie/sports ... channel
یک شبکه خبر/فیلم/ورزشی و...
  • What’s on the movie channel tonight?
    امشب شبکه فیلم چی دارد؟
a satellite/cable/digital channel
یک شبکه ماهواره‌ای/کابلی/دیجیتال
  • 1. CNN and other satellite channels
    1. سی‌ان‌ان و سایر شبکه‌های ماهواره‌ای
  • 2. You can’t record one digital channel while watching another.
    2. شما نمی‌توانید در حالی که دارید یک شبکه دیگر را تماشا می‌کنید، یک شبکه دیجیتال را ضبط کنید.
to change/switch channels
شبکه عوض کردن
  • Use the remote control to change channels.
    از کنترل برای عوض کردن شبکه‌ها استفاده کنید.
to watch a channel
یک شبکه تماشا کردن
  • The kids are always watching the cartoon channel.
    بچه‌ها همیشه شبکه کارتون را تماشا می‌کنند.

2 کانال (آب) آبراه

drainage channels in the rice fields
کانال‌های آبکشی در زمین‌های برنج [شالیزارها]
the English Channel
کانال انگلیس
[فعل]

to channel

/ˈtʃæn.əl/
فعل گذرا
[گذشته: channeled] [گذشته: channeled] [گذشته کامل: channeled]

3 به مسیر بخصوصی هدایت کردن از راه بخصوصی فرستادن

to channel something
چیزی را هدایت کردن
  • 1. A sensor channels the light signal along an optical fiber.
    1. یک حسگر سیگنال نوری را در فیبر اپتیکال هدایت می‌کند.
  • 2. An efficient irrigation system channels water to the crops.
    2. یک سیستم آبرسانی کارآمد آب را به سمت محصولات هدایت می‌کند.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان