خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ترک کردن
[فعل]
to abandon
/əˈbæn.dən/
فعل گذرا
[گذشته: abandoned]
[گذشته: abandoned]
[گذشته کامل: abandoned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ترک کردن
رها کردن، دست کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ترک کردن
formal
مترادف و متضاد
do away with
give up
leave
claim
continue
keep
to abandon somebody
کسی را رها کردن [ترک کردن]
1. The soldier could not abandon his friends who were hurt in battle.
1. سرباز نمیتوانست دوستانش را که در جنگ زخمی شده بودند رها کند.
2. When Roy abandoned his family, the police went looking for him.
2. وقتی "روی" خانوادهاش را ترک کرد، پلیس به دنبالش گشت.
to abandon something
از چیزی دست کشیدن
Because Rose was poor, she had to abandon her idea of going to college.
چون "رُز" فقیر بود، مجبور بود از رویای رفتن به کالج دست بکشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
abalone
abaft
abacus
aback
abaca
abandoned
abandonedly
abandonment
abas
abase
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان