1 . پیروی کردن 2 . تحمل کردن 3 . (پایدار) ماندن
[فعل]

to abide

/əˈbaɪd/
فعل ناگذر
[گذشته: abode] [گذشته: abode] [گذشته کامل: abode]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیروی کردن وفادار ماندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: رعایت کردن
formal old use
مترادف و متضاد adhere obey flout reject
  • 1.Senator Ervin abided by his promise not to allow demonstrations in the committee room.
    1. سناتور "اروین" به قول خود مبنی بر اینکه اجازه ندهد تجمعات در اتاق کمیته برگزار نشود، وفادار ماند.
  • 2.The team decided unanimously to abide by the captain's ruling.
    2. اعضاء تیم یکپارچه تصمیم گرفتند که به فرماندهی کاپیتان وفادار بمانند.

2 تحمل کردن

formal old use
مترادف و متضاد bear tolerate withstand
  • 1.My mother cannot abide dirt and vermin.
    1. مادرم نمی‌تواند گرد و خاک و موجودات موذی را تحمل کند.

3 (پایدار) ماندن ایستادگی کردن

formal old use
مترادف و متضاد continue persist remain disappear fade
  • 1.At least one memory will abide.
    1. حداقل یک خاطره (پایدار) خواهد ماند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان