خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (خود را) محروم کردن
2 . انکار کردن
[فعل]
to abnegate
فعل گذرا
[گذشته: abnegated]
[گذشته: abnegated]
[گذشته کامل: abnegated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(خود را) محروم کردن
2
انکار کردن
1.He attempts to abnegate personal responsibilities.
1. او تلاش میکند تا مسئولیتهای شخصی را انکار کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
ably
ablutions
abloom
ableness
ablegate
abnegation
abnormal
abnormality
abnormally
abnormity
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان