خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوار (کشتی، هواپیما و ...)
[قید]
aboard
/əˈbɔrd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سوار (کشتی، هواپیما و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوار
1.Are all the passengers aboard the ship?
1. آیا همه مسافران سوار کشتی هستند (شده اند)؟
تصاویر
کلمات نزدیک
abo
abnormous
abnormity
abnormally
abnormality
abode
abolish
abolished
abolishment
abolition
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان