Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . ساینده
2 . بیملاحظه و خشن
3 . ماده ساینده و پاک کننده
[صفت]
abrasive
/əˈbreɪsɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more abrasive]
[حالت عالی: most abrasive]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ساینده
پاککننده (سطوح)
2
بیملاحظه و خشن
گستاخانه، آزاردهنده
1.Throughout his career he was known for his abrasive manner.
1. در طول دوران کاریاش، او به رفتار گستاخانهاش معروف بود.
[اسم]
abrasive
/əˈbreɪsɪv/
قابل شمارش
3
ماده ساینده و پاک کننده
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
abrasion
abrase
abranchious
abranchiate
abranchial
abrasive material
abrasive saw
abrasiveness
abreact
abreaction
کلمات نزدیک
abrasion
abrahamic
abrading
abraded
abrade
abreast
abridge
abridged
abridgement
abridger
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان