[فعل]

to abridge

/əˈbrɪdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: abridged] [گذشته: abridged] [گذشته کامل: abridged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خلاصه کردن کوتاه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خلاصه کردن
مترادف و متضاد shorten lengthen
  • 1.She has been asked to abridge the novel for radio.
    1. از او خواسته شد تا رمان را برای برنامه رادیویی خلاصه کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان