[قید]

abroad

/əˈbrɔd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خارج

معادل ها در دیکشنری فارسی: خارج خارج از کشور آن ور آب
مترادف و متضاد in a foreign land out of the country overseas
to be/go/travel/live abroad
خارج بودن/رفتن/سفر کردن/زندگی کردن
  • 1. He's gone abroad on business.
    1. او برای کار به خارج (از کشور) رفته است.
  • 2. Louis Armstrong often traveled abroad.
    2. "لوئیس آرمسترانگ" اغلب به خارج سفر می‌کرد.
  • 3. We always go abroad in the summer.
    3. ما همیشه تابستان‌ها به خارج می‌رویم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان