Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منسوخ کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to abrogate
/ˈæbrəɡeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: abrogated]
[گذشته: abrogated]
[گذشته کامل: abrogated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منسوخ کردن
ملغی کردن، فسخ کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فسخ کردن
مترادف و متضاد
nullify
repeal
1.The rule has been abrogated by mutual consent.
1. این قانون با رضایت دو طرف فسخ شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
abroad
abridgment
abridger
abridgement
abridged
abrogated
abrogation
abrupt
abrupt end
abruption
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان