[فعل]

to abrogate

/ˈæbrəɡeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: abrogated] [گذشته: abrogated] [گذشته کامل: abrogated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منسوخ کردن ملغی کردن، فسخ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: فسخ کردن
مترادف و متضاد nullify repeal
  • 1.The rule has been abrogated by mutual consent.
    1. این قانون با رضایت دو طرف فسخ شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان