خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دستاورد
2 . دستیابی
[اسم]
achievement
/əˈtʃiːv.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دستاورد
موفقیت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دستاورد
موفقیت
مترادف و متضاد
accomplishment
1.An Olympic silver medal is a remarkable achievement for such a young athlete.
1. یک مدال نقره المپیک دستاوردی چشمگیر برای چنین ورزشکار جوانی است.
2.It gives you a sense of achievement if you actually make it to the end of a very long book.
2. اگر بتوانید به پایان یک کتاب طولانی برسید، به شما احساس موفقیت دست میدهد.
2
دستیابی
حصول
معادل ها در دیکشنری فارسی:
احراز
استحصال
دستیابی
نیل
تصاویر
کلمات نزدیک
achieve a personal best
achieve
achievable
acheron
ache
achiever
achillean
achilles tendon
achilles' heel
achilles' tendon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان