خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تلخی
[اسم]
acrimony
/ˈækrɪˌmoʊni/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تلخی
ترشرویی، عصبانیت
مترادف و متضاد
bitterness
rancour
resentment
goodwill
1.Her acrimony for her neighbors
1. تلخی او برای همسایه هایش
2.the meeting ended with acrimony on both sides.
2. جلسه با عصبانیت هر دو طرف به پایان رسید.
تصاویر
کلمات نزدیک
acrimonious
acrid smell
acrid
acre
acquitted
acrobat
acrobatic
acrobatics
acromegaly
acronym
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان