خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (نقش) بازی کردن
2 . رفتار کردن
3 . عمل کردن
4 . اجرا
5 . عمل
6 . قانون
7 . نقش
8 . پیشپرداخت مالیات شرکت
9 . آزمون ایسیتی
[فعل]
to act
/ækt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: acted]
[گذشته: acted]
[گذشته کامل: acted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(نقش) بازی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازی کردن
مترادف و متضاد
perform
play
take part
to act the part of somebody
نقش کسی را بازی کردن
Andrew Pike was chosen to act the part of the lawyer in the film.
از "اندرو پایک" خواسته شد تا نقش وکیل را در نمایش بازی کند.
to act in a play
در نمایش بازی کردن
Have you ever acted in a play before?
آیا تا به حال در یک نمایش بازی کردهای؟
2
رفتار کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رفتار کردن
مترادف و متضاد
behave
conduct oneself
react
to act like somebody
مانند کسی رفتار کردن
Don't be so silly - you're acting like a child!
اینقدر احمق نباش؛ شبیه یک بچه رفتار میکنی!
to act as if ...
طوری رفتار کردن انگار ...
He acted as if he'd never met me before.
او طوری رفتار کرد که انگار هیچوقت قبلاً من را ندیده است.
3
عمل کردن
اقدام کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اقدام کردن
عمل کردن
مترادف و متضاد
do
1.She acted without thinking.
1. او بدون فکر عمل کرد.
2.We have to act now to stop the spread of this disease.
2. برای متوقف کردن گسترش [شیوع] این بیماری باید اکنون اقدام کنیم.
[اسم]
act
/ækt/
قابل شمارش
4
اجرا
پرده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرده
مترادف و متضاد
performance
production
show
1.Her character doesn't appear until act 2.
1. شخصیت او تا اجرای دوم روی پرده نمیآید.
2.In Act 3, Ross and Diane get married.
2. در پرده سوم "راس" و "دایان" با هم ازدواج میکنند.
5
عمل
کار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اقدام
عمل
فعل
کار
کردار
کرده
کنش
مترادف و متضاد
action
deed
act of something
عمل چیزی
This was one of the most appalling acts of terror of recent times.
این یکی از ترسناکترین عملهای ترور اخیر بود.
act of somebody
کار کسی
The murder was the act of a psychopath.
قتل کار یک روانی بود.
selfish act
عمل خودخواهانه
Suicide is the most selfish act you can do.
خودکشی خودخواهانهترین عملی است که میتوانید انجام دهید.
6
قانون
1.Only an act of Congress could rectify the situation.
1. فقط یک قانون از کنگره میتواند این اوضاع را اصلاح کند.
the Civil Rights act
قانون حقوق مدنی
They passed the Civil Right act.
آنها قانون حقوق مدنی را تصویب کردند.
7
نقش
تظاهر
مترادف و متضاد
facade
pretense
to put on an act
نقش بازی کردن
1. He was putting on an act and laughing a lot.
1. او داشت نقش بازی میکرد و زیاد میخندید.
2. She seems very happy, but she’s just putting on an act.
2. او بهنظر بسیار خوشحال است، اما او فقط دارد نقش بازی میکند.
[اسم]
ACT
(advance corporation tax)
/eɪsiːˈtiː/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پیشپرداخت مالیات شرکت
مترادف و متضاد
advance corporation tax
1.The company did not accept to pay the ACT.
1. شرکت قبول نکرد که پیشپرداخت مالیات را بپردازد.
[اسم]
ACT
(American College Testing)
/eɪsiːtiː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آزمون ایسیتی
توضیح برای واژه ACT
آزمون ایسیتی یکی از دو امتحان استاندارد برای ورود به دانشگاه در آمریکا است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
acrylic retarder
acrylic paint
acrylic
across-the-board
across the board
act of terrorism
act on
act out
act up
acting
کلمات نزدیک
acs
acrylic paint
acrylic
acrostic
across-the-board
act in movies
act of god
act of parliament
act your age.
acting
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان