خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تایید کردن
[فعل]
to affirm
/əˈfɜːrm/
فعل گذرا
[گذشته: affirmed]
[گذشته: affirmed]
[گذشته کامل: affirmed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تایید کردن
تصدیق کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تایید کردن
تصدیق کردن
formal
مترادف و متضاد
confirm
1.I can affirm that no one will lose their job.
1. من تصدیق میکنم که هیچ کس کارش را از دست نخواهد داد.
2.The decision was affirmed by the Court of Appeal.
2. تصمیم توسط دادگاه استیناف تایید شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
affinity card
affinity
affiliation
affiliated
affiliate
affirmation
affirmative
affix
afflatus
afflict
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان