خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بضاعت داشتن
[فعل]
to afford
/əˈfɔːrd/
فعل گذرا
[گذشته: afforded]
[گذشته: afforded]
[گذشته کامل: afforded]
صرف فعل
1
بضاعت داشتن
وسع مالی داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وسع کسی رسیدن
مترادف و متضاد
bear the expense of
have the money for
pay for
to afford something
بضاعت خرید چیزی را داشتن
Can we afford a new car?
آیا ما بضاعت خرید یک ماشین جدید را داریم؟
to afford to do something
بضاعت انجام کاری را داشتن
I can't afford to buy a German car.
من بضاعت خرید یک اتومبیل آلمانی را ندارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
affluent
affluence
affliction
afflicted
afflict
affordability
affordable
affordable housing
afforestation
affray
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان