خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . -ساله
2 . سالخورده
[صفت]
aged
/eɪdʒd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
-ساله
[وابسته به سن]
1.They've got one daughter, Isabel, aged 3.
1. آنها یک دختر دارند، "ایزابل"، سه ساله.
2
سالخورده
پیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیر
سالمند
مسن
کهنسال
مترادف و متضاد
elderly
old
young
my aged aunt
عمه پیر من
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
age-old
age out
age
agbada
agate
agedness
agent
agglomerate
aggrandize
aggravate
کلمات نزدیک
age-old
age of discretion
age of consent
age limit
age group
ageing
ageless
agelong
agency
agenda
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان